با آزادی، کتابها، گلها و ماه کیست که نتواند شاد باشد؟
این جمله اسکار وایلد نشان دهنده اهمیت آزادی در سعادت انسانهاست. آزادی شاید یکی از زیباترین حسها و نزدیکترین حالات به خوشبختی باشه.
آزادی و رهایی چگونه حسی است؟
ثروت را بی ارزش می دانم
و عشق دنیوی را کوچک می شمرم!
و لذت شهرت را رویایی بیش نمی دانم
که در صبحدمان محو می شود.
و اگر تمنایی داشته باشم ،
تنها لبانم را بر این دعا می گشایم :
که خدایا این دل که در سینه دارم رها کن ،
و مرا آزادی عطاکن !
آری چون روزهای عمر شتابان می گذرد ،
تنها دعایم بر این می باشد :
که در زندگی و در مرگ ،
مرا روحی باشد رها از زنجیرها
با شهامت ، دلیر و شکیبا
امیلی برونته
همانطورکه از این شعر هم مشخصه برای انسان آزاد دنیا خیلی جدی نیست. انسان آزاد و رها دغدغههایی دارد که با سایر مردم که اسیر زندگی هر روزه هستند بسیار متفاوت است. او هر روز به فکر رسیدن به ماشین مدل بالا یا خانه بزرگتر یا رابطه جنسی نیست. روح او بزرگ، با شهامت و شکیباست. او به دنبال زیبا زیستن و شکوفایی تمام آنچه از خوبی و نیکی درون خود دارد، است.
انسانهای آزاد زندگی را یک سفر کوتاه میبینند. عرصه زندگی برای آنها همچون نقش کوتاهی است که در یک نمایش تئاتر دارند. سعی میکنند مانند یک ستاره دنباله دار در لحظاتی که روی صحنه هستند بدرخشند. برای آنها مهم نیست نمایشنامه چگونه نوشته شده است. دیگر بازیگران خوب بازی میکنند یا نه، او کار خود را که زیبا زندگی کردن است را انجام میدهد. انسان آزاد یک انسان قوی است، زیرا آزاد و رها زندگی کردن شنا کردن بر خلاف جریان است. برای اینکه به مسیر خود ادامه دهد بارها باید تصمیمهایی بگیرد که ممکن است در اطراف خود مخالفان زیادی داشته باشد.
دشمن آزادی
بعد از پشت سر گذاشتن ترسها، امنیت نیست که بهش میرسی بلکه چیز بزگتری یعنی آزادیه منتظرته.
مارتا بک
ترس مهمترین دلیل ما برای انجام ندادن کارها و انفعال است. ترس سنگی است که روی دوش خود قرار میدهید تا نتوانید آزادنه پیشرفت کنید و بالا برید. چون از پیشرفت میترسید. ما نمیخوایم آدمهای اطراف ما از ما بهتر باشند، به خاطر همین همدیگرو میترسونیم از پیشرفت. اگه کسی هم پیشرفت میکنه خیلی هامون شاید سعی کنیم مانع جلوش بذاریم چون حسادت مارو بر انگیخته میکنند.
شاید مهمترین ترسهایی که جلوی آزادی ما رو میگیرن، ترس از قضاوت دیگران، ترس از شکست، فقر و تحقیر شدن باشد.
ترس از قضاوت دیگران باعث میشه همیشه در بند راضی کردن دیگران باشیم. این ترس ممکنه
شناخت خود و رسیدن به آزادی
وقتی خودم را شناختم به آزادی رسیدم.
رالف الیسون
از راه های دیگه رسیدن به آزادی شناخت خود است. بحث خودشناسی خیلی مطرح میشه ولی خیلی ا آدمها سمتش نمیرند شاید چون فکر میکنند چیزی برای شناخت وجود نداره و ما همین چیزی هستیم که هستیم. میخوریم میخوابیم نیازهامون رو برطرف میکنیم سرگرم میشیم و میمیرم. اما بعضی از آدمها یه موقعهایی از مسیر زندگیشون شاید وقتی نیاز به یه قدرت زیادی دارند، توجهشون میره به سمت درون خودشون چون خیلی وقتا چیزی بیرون از ما نیست که به ما کمک کنه و ما تنها در برابر مشکلات هستیم. میگردن تا ببینند آیا اون تو چیزی پیدا میکنند که بتونن با اون از خودشون دفاع کنند و خودشون رو رشد بدن.
درون خودمون چه چیزهایی میتونیم پیدا کنیم؟ از این موضوع باید یه مقاله مفصل و قشنگ جداگانه ازش درآورد. یه بخشی از وجود ما با سایر موجودات زنده مشترکه مثل نیاز به آب، غذا و رابطه جنسی یه بخش دیگه با همه انسانها مشترکه مثل نیازهای عاطفی، معاشرت با دوستان، پیدا کردن شغل و … یه بخشی هم هست که فقط برای ما هست و ما تو اون بخشها ممکنه با آدمهای دور و برمون فرق داشته باشیم مثل استعدادها و علایق.
شناخت این ویژگیهای مشترک و خاص باعث میشه تو مسیر زندگی بدونیم چه نیازهایی داریم، راه پاسخ بهشون چیه، چه چیزی حالمون رو خوب میکنه و چه کارهایی حالمون رو خراب میکنه. تلههای احساسات بد کجا هستند و کجاها نباید پا بذاریم. دانش خودشناسی به ما کمک میکنه با یه نور تو مسیر زندگی که اولین بار تجربش میکنیم و برامون نا آشناست حرکت کنیم. وقتی تو تاریکی یه چراغی دستمون هست، ترسمون کمتره و با شجاعت و آزادی عمل بیشتری به مسیر ادامه میدیم.
وزنه های سنگین
اگر میخواهی پرواز کنی وزنههای لعنتی را پایین بینداز
پرواز کردن همیشه با حس آزادی همراه بوده. جه شباهتی بین این دو هست. فرق پرواز کردن با راه رفتن روی زمین اینه که از یک جهت محدودی جاذبه نمیذاره بالا بری در هوا. اما موجودی که میتونه پرواز کنه تو هر جهتی که دلش میخواد میتونه حرکت کنه و هیچ محدودیتی نداره. یک فضای بزرگ بدون مانع یعنی آسمان به همراه توانایی حرکت در همه مسیرها این خود آزادیه. ولی وزنههایی که آزادی رو محدود میکنند و جلوی پرواز رو میگیرند، واقعا چه چیزهایی هستند.
مهمترین وزنهها تمایلات، وابستگیها و نیازهای ما هستند. تمایلات، وابستگیها و نیازها همگی دارای شدت هستند و میتونند کم یا زیاد بشوند. رفاه، عشق،مورد توجه بودن، دوستی، رابطه جنسی، استراحت، تفریح و … همگی از تمایلات و نیازهای ما هستند. این نیارها میتوانند شدت پیدا کنند و میتوانند کاهش پیدا کنند.بهترین روش برخورد با یک نیاز منطقی و طبیعی پاسخ به اون هست. اما باورها، افکار و خیالاتی که در سر میپرونیم میتونند بعضی نیازها رو بیشتر از حد طبیعی نشون بدهند و ما را اسیر خودشون کنند. مثلا کسی که نیاز شدیدی به تایید دیگران داره. زندگی آزادی نداره چون مدام باید کارهایی رو انجام بده که بقیه دوست دارند و تایید میکنند نمیتونه کاری که خودش دوست داره رو انجام بده.
نیاز جنسی هم اگه از کنترل خارج بشه و درون خیال برای بالابردن لذتش اونو از چیزی که هست بالاتر ببریم. علاوه بر رنج دیدن از برآورده نشدن خیالات، تا حد زیادی فکر و خیال ما درگیر نیازمندی می شود که مخالف آزادی است. انسان آزاد حس بی نیازی و غنا دارد.
تمایل زیاد به ثروت و موفقیت هم میتونه آزادی رو از ما بگیره. رسیدن به موفقیت، ثروت و جایگاه اجتماعی بالا خوب و عالیه. اما برای این موارد هم باید اندازه خودشون ارزش قائل شد. برای مثال نباید برای ذهنمون موفقیت شغلی اونقدر مهم و پر اهمیت بشه که از همه بخشهای دیگه زندگی بمونیم و مثلا نیاز به دوستان و روابط عاطفی را نادیده بگیریم.
حس رهایی در هنر
هنر و آزادی همیشه موضوعاتی مرتبط بوده اند. هنرمند اصیل مصداق واقعی یک فرد آزاد است. هنرمند دارای روحی آراد است. او با قوه خیال آزادانه در فضای همه تجربیات خود و ایده هایی که از دیگران گرفته پرواز میکند تا با ترکیب آنها اثر هنری جدیدی خلق کند.
آزادی و رهایی در سینما
فیلمهای زیادی هستند که حس آزادی و رهایی رو به زیبایی به تصویر کشیده اند. در اینجا فقط به برخی از آنها اشاره میکنیم.
فیلم The perks of being a wallflower (مزایای منزوی بودن) سکانس زیبایی برای نشان دادن حس آزادی در دوره نوجوانی داره.این فیلم صحنه ای داره که شخصیت اصلی یعنی چارلی باب بازی لوگان لرمان با سم که اما واتسون بازیگر این نقش هست و یکی دیگر از دوستانشون تداخل یه وانت هستند و تو خیابونهای خلوت نیمه های شب شهر دارن حرکت میکنند. میدونید ترکیب نوجوانی، نیمه شب و دوستان یعنی خود آزادی. توی این سکانس زیبا چارلی میره پشت وانت و وانت داخل یه طونل میشه و باد با شدت نسبتا زیادی به صورت چارلی میخوره. اون لحظه صدایی از درون چارلی میگه:
And in this moment, I swear we are infinite
Infinite یعنی بینهایت معنی جمله میشه در این لحظه قسم میخورم که ما بی نهایت بودیم. آزادی به آدم این حس رو میده که انگار هیچ گذشته و آینده ای وجود نداره هیچ دغدغه ای وجود نداره. این فکر میاد تو ذهنت که زندگی کوتاه و ممکنه هر لحظه آخرین لحظه باشه پس هیچ چیز اونقدر مهم نیست فقط خود زندگی و همین لحظست که مهمه پس ذهنت از همه چی آزاد میشه. از مستی با شراب قشنگ تره.
صحنه ای از فیلم مزایای منزوی بودن
همانطور که یک گیاه در فضای محدود و کم نور اگر خشک نشود، به رشد و کمال لازم نخواهد رسید، انسان هم در فضای استبداد و سانسور به رشد و معرفت انسانی نخواهد رسید. یکی از دلایل عقبماندگی مسلمانها ، استبداد حاکمان دینی است که ازادیهای ضروری رشد علم و شخصیت و پیشرفت را سلب و افراد را به موجودات مطیع و بلااراده تبدیل میکند.